اردوگاه شيلزمارک براي مهاجران ساکن دانمارک پايان دنيا بود، همانجايي که زمين انتها مييافت و از آن پس سراشيبي بود و سقوط اقيانوسها. تنها بختبرگشتهها به آن بئسالمصير ميرسيدند. نجاتي در کار نبود جز همان خويش را سپردن به سقوط، همان تسليم شدن به مرگ محتوم. امروز همين که عيساخان به آن اردوگاه پا گذاشت، خبردار شد که کسي خويش را به مرگي خودخواسته پناهندنه ساخت تا از مرگ محتوم برهد. چندوچون ماجراي او را از زبان اردوگاهيان شنيد، که نُه سال در انتظار جواب تقاضاي پناهندگياش مانده بوده و معترض بوده که اگر به من جواب منفي و اجبار به ردّمرز شدن ميداديد، چرا مرا نُه سال معطل نگه داشتيد. عيساخان نپرسيده ميدانست که آن پناهنده شبيه به تمام اين پناهندگانِ در انتظار ردّمرز شدن اهل سرزميني بود که زندگي در آن بيارزش بود و شغل گورکنان بيشتر از هر شغل ديگري رونق داشت.
نويسنده | محمدآصف سلطانزاده |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 172 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 0.3 |
وزن | 210 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است