ميگفتند قطارسواري تا فئربَنکس تجربهاي شکوهمند است؛ راست هم ميگفتند. واگنها تلقوتلوقکنان در جنگلهاي شکرپوش پيش ميراندند و از کنار درياچههاي خالخال از گوزن ميگذشتند. يک سرِ ريل ميرفت تا هاريکِين گولچ، پلي که ارتفاعِ قوسش نود متر از زمين بالاتر بود. از پنجره به بيرون خم شدم، کلاه پشميام را تا روي گوشهايم پايين کشيدم و چشم دوختم به دنياي تکفامِ صخرهها و افراهاي قدکشيدهي زير پاهايم.
اين قطارسواري بهرغم همهي زيبايياش براي اکثر مسافرها عادي و آشنا بود؛ يا ميرفتند به فکوفاميلشان در واسيلا سر بزنند، يا مسير هرروزهي کارشان به تالکيتنا بود، يا براي خريد بيرون آمده بودند. من از معدود کساني بودم که راه به قلمروِ ناشناختهها ميسپردم و به سرزمينِ قطبيِ ترامپ سفر ميکردم. آنچه براي يکي غريب است براي ديگري نيست.
مسيرِ همهمان يکي بود اما هرکدام راهيِ سفرهاي متفاوتي بودي
نويسنده | اميلي تامس |
قطع | رقعي |
مترجم | سحر مرعشي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 252 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | * * |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است