طنجه، مراکش، سالهاي اول هزارهي سوم... در اين شهر خاموش، گويي سنت است که جاي متجاوز و قرباني عوض شود. قربانيان سرزنش ميشوند و متجاوزان با گردني افراشته در شهر رفتوآمد ميکنند. آنها با بازماندگان قربانيان چشمدرچشم ميشوند و اطمينان دارند عقوبتي در کار نيست.
ساميه ديگر نيست...
اين دختر شانزدهسالهي غرق در شعر و شور، به زندگي کوتاهش پايان داده و پدر و مادرش در دريايي از خشم و بزدلي خويش ماندهاند. از هم متنفر شدهاند و يکديگر را نابود کردهاند. پدر غرق فساد است و مادر به تاريکي چشم دوخته.
در آستانهي فروپاشي اين خانواده، مهاجري پا به شهر ميگذارد... گويي آمده تا مرهمي باشد بر زخمهاي اين خانوادهي درهمشکسته و نفسي بدمد به خموشان اين شهر.
طاهر بن جلون در روايتي متقاطع از آنچه زير پوست شهر طنجه ميگذرد، حنظل را با عسل درميآميزد.
نويسنده | طاهربن جلون |
قطع | جيبي |
مترجم | محمدمهدي شجاعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 272 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 12 * 16.5 * 1.6 |
وزن | 175 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است