مدير مدرسه داستان معلمي است که از درس دادن و سر و کله زدن با بچهها خسته شده و ميخواهد به عنوان مدير مدرسه واقع در مدرسهاي دورافتاده استراحت کند. براي اين کار با رشوه مديريت مدرسهاي دورافتاده را تصاحب مي کند؛ اما با ديدن اوضاع آنجا و مشکلاتش و نيز تبعيضهايي که در مورد بچهها ميبيند، سرانجام استعفا مي دهد.
راوي داستان که از آموزگاري به تنگ آمدهاست، براي آسودگي خود و داشتن درآمد بيشتر و بي دردسر به مديري دبستان رو ميآورد، بيآنکه بداند چه دردسرهايي در پي خواهد داشت. دبستان «شش کلاسه نوبنياد» ي در «دو طبقه بود و نوساز بود و در دامنه? کوه تنها افتاده بود؛ و آفتاب رو بود. يک فرهنگ دوست خر پول، عمارتش را وسط زمين خودش ساخته بود و بيست و پنج ساله در اختيار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه اش کنند و رفت و آمد بشود و جادهها کوبيده بشود و اين قدر ازين بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و براي اينکه راه بچههاشان را کوتاه بکنند، بيايند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمين يارو از متري يک عباسي بشود صد تومان».
مدير که خود را هيچکاره ميداند و آمده تا گوشهاي آرام در دفترش از گچ خوردن و بيهودگي کار آموزگاري خود را برهاند، با دشواري سرپرستي «يک ناظم و هفت تا معلم و دويست و سي و پنج تا شاگرد» روبرو ميشود. پس همه توان خود را به کار ميگيرد تا کمبودها و نارساييها را به گونهاي سروسامان دهد. از آنجا که فرهنگ (آموزش و پرورش) همکاري اندکي ميکند، دلسوزانه از پدر و مادرها و همسايهها و مردم آن کوي و برزن کمک خواسته ميشود. براي فرونشاندن آشوبها و درگيريهاي پيش آمده، کدخدا منشي شيوه مناسبي شناخته ميشود. يکي از آموزگارها سر از زندان درميآورد، ديگري از بيمارستان. بي شرمي آموزگاري که به يکي از شاگردان عکسهاي لختي زني را ميدهد تا با آن کاردستي درست کند.
دست آخر، مدير به دنبال دادخواستي به دادگستري فراخوانده ميشود. با آنکه گويا دادخواست پيگيري نميشود، مدير درخواست کناره گيريش را روي همان برگهاي نشاندار دادگستري مينويسد و براي دوست پخمهاي که تازگي سرپرست فرهنگ (آموزش و پرورش) شده، ميفرستد.
نويسنده | جلال آلاحمد |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 112 |
نوبت چاپ | 7 |
ابعاد | 14.5 * 21.3 * 0.6 |
وزن | 135 |
سال چاپ | 1398 |
هنوز نظري ثبت نشده است