يك چشم مرد از تمام صورت او پهنتر بود انگار اصلا يك چشم، در قاب گرد فولادي، تمام صورت او بود ـ تا وقتي كه ذرهبين پهن را پس برد، آن وقت صورت عادي، و لاغر بود. و چشم هم مانند آن يكي ديگر. مرد جام طلاي كندهكاري كوچك را گذاشت روي ميز كه پيشش بود، بعد عينك را كه گير داده بود به پيشاني پائين كشيد تا شيشههاي تيره روي چشم آمد. از چهرهاش ديگر خيال و حسش را نميشد ديد. حدس هم نميشد زد، از بس كه ساكن بود. ديگر فقط صدا ميماند.
نويسنده | ابراهيم گلستان |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 176 |
نوبت چاپ | 11 |
ابعاد | 14.5 * 1 * 21.5 |
وزن | 210 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است