برخي اوقات پس از ساعتها فكر كردن، خيال ميكردم كه بر ترس خود غلبه كردهام: خوب من ميميرم! همه چيز پايان ميپذيرد! هيچ چيزي در اين دنيا خيلي خوب و راحت نيست. در آن زمان كاملا خوشحال بودم و مرگ را در مقابلم ميديدم. ولي ناگهان سرگيجه گرفتم مثل اين بود كه دستي غولآسا من را در بالاي يك گرداب سياه نگه داشته بود، اين همان تصوير مرگ بود. يكدفعه به خودم آمدم نفس ملايمي روي صورتم حس كردم، كسي دستانم را گرفته بود و با لكنت زبان ميگفت: خداي من! خداي من! او مرده. حس اضطراب سينهام را ميفشرد و مرگ خيلي دردناك و نفرتانگيز در مقابلم ظاهر شد.
نويسنده | اميل زولا |
قطع | رقعي |
مترجم | محمود گودرزي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 248 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 12.5 * 20.5 * 1.5 |
وزن | 205 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است