نقل شده كه در زمان ذوالنون مصري، جواني بود كه با او حشر و نشري داشت اما منكر بزرگي عارفان بود. يك روز ذوالنون انگشتر خود را به اين جوان داد و گفت اين را به بازار ببر و به يك دينار گرو بگذار. جوان رفت ولي هيچكس انگشتر را به نيم دينار هم برنميداشت. او دست از پا درازتر به نزد ذوالنون برگشت و گفت آنچه ديده بود.
ذوالنون به او گفت: حالا به نزد جواهر فروشان برو و ببين چقدر ميارزد؟ جواهرفروشان انگشتر را به هزار دينار خريدار بودند.
وقتي جوان دوباره نزد ذوالنون برگشت و آنچه را ديده بود بيان كرد، از اين تفاوت قيمت اظهار تعجب كرد.
ذوالنون به او گفت: بازاريان دانش شناخت جواهرات را نداشتند پس نتوانستند ارزش آن را تشخيص دهند. تو هم عارفان را نميشناسي و به ارزش عارفان علم نداري. علم تو به حال عارفان مانند علم آن بازاريان است به اين انگشتري.
نويسنده | اميررضا الماسيان |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 128 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14 * 0.75 * 21 |
وزن | 150 |
سال چاپ | 1388 |
هنوز نظري ثبت نشده است