ناگهان پدرم با پيراهن آستينکوتاه از خانه بيرون آمد. واضح ديدمش. خم شدم و از ميان شاخهها پاييدمش. در خنکاي ميان برگها، يک دنيا حشره در جنبش بود. مرا نديد. ديگر پسرش نبودم. پنهان شده بودم و همچون جانيان، بيآنکه خبر داشته باشد، ميپاييدمش… پير شده بود. آنقدر آشفته بودم که از پيرياش دلم گرفت.»/ از متن کتاب
امانوئل بُوو از نويسندگان قدرناديدهي ادبيات مدرن است. بُوو با نثري موجز و بيتکلف به اعماق روان شخصيتهاي تنهايي نقب ميزند که براي برقراري ارتباط با پيرامون خود در تقلايي نافرجاماند. زندگيِ خودش دستکمي از رمان نداشت و دغدغههايش در زندگي دونيمشدهي او ميان فقر و ثروت ريشه دارد. با انتشار چند رمان کوتاه تحسين ژيد، کولِت، بکت و ريلکه را در زمان حياتش برانگيخت، ولي پس از مرگ از يادها رفت. بعدها پتر هاندکه بِکُن-لِبرويِر و آثار ديگري را از او به آلماني برگرداند.
| نويسنده | امانوئل بوو |
| قطع | جيبي |
| مترجم | قاسم مومني |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 96 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 13 * 13 * 0.2 |
| وزن | 100 |
| سال چاپ | 1404 |
هنوز نظري ثبت نشده است