يک کلمه فقط چند حرف نيست.
يک باغ فقط چند درخت تنها نيست.
يک درخت خشکيده، فقط يک درخت نيست.
چشمهها بر سينه? رودخانهها آرام ميگيرند.
جاي هزاران پا بر جاده مانده است.
کوهها، ايستاده تماشا ميکنند.
سنگها غمگين ميشوند.
بادها رازها دارند.
درخت تادانه، اسب ميشود.
و
در دنياي خاموشان، افسانهها، قصه ميزايند و قصهها، داستان ميشوند.
«خاموشان» قصه آدمهاييست که بودهاند، اما ديگر نيستند؛ شايد هم هنوز در سايهها، در زمزمههاي باد، در چشمان بسته خوابزدگان، زندهاند.
اين داستانها از دلِ زندگيهاي خاموششده برآمدهاند؛ قصههايي که گاهي به نجوايي در باد، گاهي به سايهاي لرزان پشت پنجره، و گاهي به ردِ پايي در مه ميمانند.
مرگ در اين قصهها پايان نيست؛ حضوري است گرم و نزديک، آنچنان که انگار در کنارمان نفس ميکشد. شايد خاموش شده باشند، اما هنوز شنيده ميشوند، هنوز ديده ميشوند، هنوز در تاريکيِ شب، درست پيش از آنکه پلکها بسته شوند، از گوشه چشم پيدا هستند
و اما: دنياي پساخاموشان، دنيايي ديگر خواهد بود؛ دنيايي پر از عشق و اسطوره، نفرت و افسانه و رودها و سفالينهها و غارها و البته استخوانهاي قصهگوي آدمها.
نويسنده | يوسف عليخاني |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 400 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * |
وزن | 500 |
سال چاپ | 1404 |
هنوز نظري ثبت نشده است