خودم ميدانم، من براي راه رفتن هنوز كوچكام؛ اين را بخوان خودت: نميفهميد چرا از يك زماني، از يك جايي به بعد در همه و هر زندگي آدمها، روز و شب سر از دنبال هم گذاشته باشند، چرا آنهمه تند و ترسيده از پي هم ميگذرند كه ديگر هيچ آدمي، هول باشد، با آن ديگران كاري ندارد كه همهشان انگار دور خودشان و دور دنيا مي چرخند، شبيه چرخچرخهاي دختربچهاي روي نقش ترنج وسط قالي نخنماشده كه از بس پا خورده رنگ ازش پريده: «شبيه بازي است همه اين كار دنيا، چرخچرخعباسي، يادت هست هنوز؟» به روشنسايه ريخته از آفتابي به خاكنشسته لامپ، زن را، كدر و مات ديده بود كه دستهاش را باز كرده دور خودش ميچرخد: «يادت نيامد آن همه حرفتهات؟ سربههوا، هيچ يادت نيامد.»
نويسنده | بهار رضاييگلج |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 432 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2.3 |
وزن | 750 |
سال چاپ | 1404 |
هنوز نظري ثبت نشده است