سکانس 1
پلان 1 - خارجي - قبل از ظهر
کلانتري محل نسبتاً شلوغ است - رفت و آمد مجرمين، متهمين، شاکيان،
پاسبانان و ـ صداها درهم است.
پلان 2 - خارجي - ادامه
يکي از مأمورين دم در کلانتري سرتاپاي ناصر را دست ميکشد. بعد دست
ميکند تو جيب شلوار ناصر
ناصر: چکار جيبم داري؟
مأمور: ساکت( يک چاقوي ساده کوچک و يک ناخنگير بسته به زنجير از جيب ناصر مي آورد بيرون) برو تو (زنجير و چاقو و ناخنگير را ميگذارد رو ميز
کنار دستش)
ناصر: (اشاره به زنجير) اين که چيزي نيست
مأمور: (مشغول گشتن نفر بعد مي شود) ميمانه تا برگردي
ناصر: (قصد رفتن مي کند) پس رسيدش را -
مأمور: (بر ميگردد به ناصر) اعتماد نداري؟
ناصر:( سر تکان مي دهد) چرا (پساپس ميرود - مي خورد به کسي که ورقه اي بدست دارد و نگاهش به ورقه است - بر مي گردد) معذرت ميخوام و (راه مي افتد) مرد ورقه بدست سر بر مي گرداند و نگاه ناصر ميکند که ميرود طرف دفتر ثبت نامه ها و شکايات و انگار که متأسف باشد، سرمي جنباند
نويسنده | احمد محمود |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 160 |
نوبت چاپ | 2 |
ابعاد | 14 * 21 * |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است