ايبسن به ناشرش ميگويد، «در بانوي دريا(يي) به راههاي تازهاي رفتهام»؛ من ميگويم اين درام «فرگشت فردي و اجتماعي در جهان بهمثاب? "ترمينال"» است. از يک نظر، او در اين «راه تازه»، البته با "چراغ خاموش"، پنجه در پنج? ريشارد واگنر مياندازد؛ آنهم در گرماگرم شور مليگرايي آلمانِ آن زمان و تب هنر "ملي" ژرمني، که استادکاران خنياگر نورنبرگِ واگنر نمون? برجست? آن است. ايبسن، اما، گوهر هنر و هستي هنرمند را با «نور شهر»، شهرِ هنرِ ويکو، و خردِ شهروند در تراژدي يونان پيوند ميزند: اينجا هنرمند قهرمان ملي نيست؛ چهرهاي است که نيست؛ زيرا او، به اميد شهر و شهروندي، در آدمهايش خاموش ميشود. از اين نظر، بانوي دريا(يي) ترمينالي است که بحث هنر و عکاسي، نه هنرِ عکاسي، از مرغابي وحشي به آن ميرسد و از اينجا به استاد سولنس معمار کوچ ميکند و... واگنر در استادکاران بيننده را به گذشته پرتاب ميکند؛ ايبسن در بانوي دريايي(يي) به تماشاي شخصيتهايي مينشيند که گذشته را در ذهنشان ميچلانند تا، هرچند با اماواگرهاي فراوان، راهي به آينده، هرچند مبهم، بگشايند؛ وگرنه چرا بايد ميگفت در اين اثر به «راههاي تازهاي رفتهام»؟
نويسنده | هنريك ايبسن |
قطع | رقعي |
مترجم | بهزاد قادري |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 376 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 20.5 * 2 |
وزن | 380 |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است