مردي که خواب است با زباني شاعرانه و روايتي سيال ميان خواب و بيداري، به بيان تجربهاي از بيخ و بن فلسفي ميپردازد. شخصيت اصلي – که در سراسر داستان «تو» خطاب شده – در دانشگاه سوربن جامعهشناسي ميخواند تا اينکه روزي تصميم ميگيرد سرِ جلسه? امتحان حاضر نشود و درسش را نيمهکاره بگذارد. اين تصميم ناگهاني سلسلهجنبان رشتهاي از تصميمها ميشود که همگي يک ايده را تعقيب ميکنند: گسست مطلق از جهان و بياعتناييِ محض به آدمها و پيشامدها.
اما تا کجا ميتوان به همگان «نه» گفت؟ تا کِي ميتوان خود را از دنيا و مافيها برکنار داشت؟ و تبعات چنين انزواي سرسختانهاي چيست؟ جملهاي از فريدريش نيچه را شايد بتوان پاسخي دانست به اين پرسشها و تفسيري موجز بر اين داستان، آنجا که فيلسوف آلماني ميگويد: «اگر ديرزماني به مغاک نگاه کني، مغاک نيز به تو نگاه ميکند.»
نويسنده | ژرژ پرك |
قطع | پالتويي |
مترجم | ناصر نبوي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 128 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 13 * 19 * 0.5 |
وزن | 125 |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است