اگر يادت رفته، آقاي عزيز، بگذار يادت بيندازم: من زنت هستم. ميدانم که زماني از اين بابت خوشحال بودي ولي حالا شده اسباب ناراحتيات. ميدانم خودت را به آن راه ميزني انگار که وجود ندارم، و هيچوقت هم وجود نداشتهام، چون که نميخواهي وجههات جلو آدمهاي باکلاسي که باهاشان نشستوبرخاست ميکني خراب شود. ميدانم زندگي معمولي در نظرت احمقانه است، اينکه مجبور باشي سر وقت براي شام به خانه بيايي، و به جاي هر کسي که عشقت ميکشد با من بخوابي، ميدانم خجالت ميکشي که بگويي راستش من زن دارم؛ روز 11 اکتبر 1962، در بيستو دوسالگي، ازدواج کردهام؛ در کليساي محلهي استلا جلوي کشيش بله گفتهام، و با عشق هم اين کار را کردم، کسي مجبورم نکرده بود؛ ببينيد، من مسئوليتهايي دارم، و اگر امثال شماها نميدانيد مسئوليت يعني چي، يعني آدمهاي کوتهفکري هستيد. فکر نکن نميدانم، ميدانم. ولي چه دلت بخواهد چه نخواهد، واقعيت سر جاي خودش است: من زنت هستم و تو هم شوهرمي. دوازده سال است که ازدواج کردهايم.
??دومنيکو استارنونه، نويسندهي سرشناس ايتاليايي، حالا به لطف ترجمهي انگليسي بندها به قلم جومپا لاهيري به شهرتي جهاني رسيده است.
استارنونه در سيزدهمين رمانش، بندها، از زندگي مشترک واندا و آلدو مينويسد که مثل باقي زندگيهاي مشترک سختيها، تنشها و ملالهاي خودش را داشته. حالا پس از چند دهه، زخمهاي گذشته انگار بهبود يافته و اين زوج جان سالم به در بردهاند. اما اگر از نزديکتر نگاه کنيم شايد ترکهايي را ببينيم که ما را ياد چينيهاي بندزده بيندازد...
استارنونهي که برندهي جايزه معتبر استرگا در ايتاليا شده، در بندها از پابندي و وابستگي، عشق و رابطه مينويسد، و پيامدهاي اجتنابناپذيرِ کارهايي را که در زندگي عاطفي و خانوادگيِ خود ميکنيم بيرحمانه پيش چشممان ميگذارد.
نويسنده | دومنيكو استارنونه |
قطع | رقعي |
مترجم | اميرمهدي حقيقت |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 166 |
نوبت چاپ | 13 |
ابعاد | 13.5 * 21 * 1.1 |
وزن | 160 |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است