همانطور که گفتيم، کليدر نام کوهي حوالي سبزوار است. جايي که عمده ماجراهاي قهرمان داستان، گلمحمد در آن اتفاق ميافتد. گل محمد پسري روستايي است که به عشق مارال گرفتار ميشود.
مارال نامزدي به اسم دلاور داشته و گلمحمد نيز همسري به نام زيور. با اين همه گلمحمد و مارال با هم ازدواج ميکنند و بذر کينه در دل دلاور کاشته ميشود. اين کينه و عداوت باعث ميشود تنش ميان طايفهها هرروز بيشتر شود تا جايي که در يکي از اين درگيريها گلمحمد حاج حسين-يکي از مالدارهاي بهنام- را ناخواسته بکشد. به خاطر اين قتل دو امنيه وارد روستا ميشوند تا به ظاهر ماليات گلهداران را بگيرند. اما هدف اصلي آنها پي بردن به ماجراي قتل حاج حسين بود. گلمحمد که اصل ماجرا را متوجه ميشود، امنيهها را ميکشد و جسد آنها را ميسوزاند. بعد از اين ماجرا راز گلمحمد برملا ميشود و به زندان ميافتد.
گلمحمد از زندان به کمک ستار فرار ميکند. ستار يکي از اعضاي حزب توده است که در رويا گلمحمد را رهبر آينده قيام مردمي ميبيند. پس از فرار، گلمحمد عضو حزب توده ميشود و زندگي مخفيانهاي را شروع ميکند. گل محمد به مرور کساني را دور خودش جمع ميکند و در کنار آنها به جنگ عليه اربابان و زمينداران زورگو ميپردازد. نوعي قيام عيارانه. کم کم نام گلمحمد بر سر زبانها ميافتد و ميان مردم سختيکشيده و ستمديده چهرهاي محبوب ميشود. اما با اتفاقاتي که براي حزب توده ميافتد و شکستهايي که ميپذيرد، زندگي گلمحمد هم دستخوش تغيير ميشود.
دست آخر گلمحمد اعدام ميشود. سرنوشت بسياري از شخصيتهاي داستان نامعلوم ميماند. اما آنچه که باقي ميماند روايتي از وضعيت و مناسبات اجتماعي-سياسي و اقتصادي ايران در دهه 1320 است.
نويسنده | محمود دولتآبادي |
قطع | پالتويي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 3500 |
نوبت چاپ | 28 |
ابعاد | 10.5 * 18 * 12 |
وزن | 1755 |
سال چاپ | 1399 |
هنوز نظري ثبت نشده است