قصه «سرگذشت کندوها» در مورد چند کندوي عسل است.
داستان از سه بخش تشکيل شده، بخش نخست درباره صاحب کندوها ، بخش دوم در باره زنبورها (که توصيفي زيبا از فعاليت و کار و دشواري هاشان و کوچ شان انجام داده) مي باشد و بخش سوم در مورد صاحب زنبورهاست که با رفتن زنبورها خانه خراب شده است.
يکي بود يکي نبود، غير از خدا هيچکس نبود. يک کمندعليبکي بود يک باغ داشت. تو باغش هم دوازده تا کندوي عسل داشت. کندوها را سينهکش آفتاب، وسط سبزهها و گلها، زير درختهاي سيب و زردآلو، روي سکو کار گذاشته بود و زمستان که ميشد جلوي انباري اطاق بالاش را خالي ميکرد و کندوها را تو درگاهيش ميچيد و سالي پنجاه من عسل ميفروخت. ديگر نه غصهاي داشت نه دلهرهاي و نه شببيداري و نه آبياري و نه لازم بود داسغاله بردارد و صبح تا غروب زير آفتاب درو کند. درست است که کمندعليبک مزرعه هم داشت، بستان هم داشت، دو سنگ هم از قنات بالا آسياب، سهم آباء اجداديش بود، باغ تو دهش هم از باغهاي سوگلي بود- درست است که سالي هفتاد خروار گندم و جو ميفروخت و پنج خروار کشمش، صيفيکاريش هم از اول تابستان تا وسطهاي قوس، خيار و خربزه و کلم و چغندر ميداد- همه اينها درست، اما چيزي که تو همه دهات اطراف مايه اسم و رسم کمندعليبک بود....
نويسنده | جلال آلاحمد |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 80 |
نوبت چاپ | 3 |
ابعاد | 14.5 * 21.2 * 0.3 |
وزن | 105 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است