به همين ترتيب، مثل دو دوست قديمي بازو در بازو راه ميرفتند. ساموئل به او عشق ميورزيد، يا دستكم احساس ميكرد كه قلبش تند ميزند. او شايد آدم منحصر به فردي بود، اما اينبار بيترديد رفتار غريبي از خود نشان نداد. در اوج شادمانياش تقريبا فراموش كرد موفقيتي را به مادام دو كاسملي خبر دهد و اميدي به خانه سرد او ببخشد.
چند روز بعد، فانفارلو نقش كلمبين را در پانتوميم جذابي بازي كرد كه نويسندگان مخصوصا براي او نوشته بودند. او با موفقيتي چشمگير در تغيير ماهيت، در نقشهاي كلمبين، مارگريت، الوير، و زفيرين ديده شد، و در كمال خوشبختي نسلهاي گوناگوني از شخصيتهاي مختلف او را بوسيدند.
موسيقيداني بزرگ، بي آنكه كار را كوچك بشمارد، بخشهايي فانتزي و متناسب با غرابت موضوع برايش نوشت. فانفارلو پشت سر هم با نزاكت، پريوار، مجنون، طناز ميشد؛ هنرش به حد كمال رسيده بود، همانقدر با پاهايش هنرپيشه بود كه با چشمانش رقصنده.
نويسنده | شارل بودلر |
قطع | رقعي |
مترجم | سوفيا مسافر |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 76 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 13.6 * 0.4 * 19 |
وزن | 87 |
سال چاپ | 93 |
هنوز نظري ثبت نشده است