تهران، خيابان لالهزار، سال هزار و سيصد و هجده
لابي يك هتل كوچك...
[نور ميآيد... حسن افشار معروف به حسن سياه و سدحسين كرمي، دو تن از هنرمندان روحوضي كه در زيرزمين هتل كاتوزيان زندگي ميكنند، جعبهاي را كشانكشان به لابي هتل ميآورند... سه مرد ديگر هم كه ساز به همراه دارند به آنها كمك ميكنند. حسن سياه جعبه را روي زمين ول ميكند.]
حسن: اي بابا تموم سنگيني رو انداختين طرف من كه، يه وقت كمرتون رگ به رگ نشه...
سدحسين: تو هم يهريز غر بزن... [رو به نوازندگان] تا ما اينو وصل ميكنيم شما هم مزقوناتونو كوك كنين كه وقتي ميرسيم خونه نايبالسلطنه مورد افاضات آقا واقع نشيم... [نوزندگان سازهايشان را كوك ميكنند.] شما هم حضرت اجل اشرف... بزرگمرد ديار حوض و چاله و ميدون...
اينقدر غر نزنين...
نويسنده | حميد ابراهيمي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 80 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.3 * 0.5 * 21.4 |
وزن | 96 |
سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است