روزي سواري از كنار دهي ميگذشت كه مردي با شتاب از ده بيرون آمد و خود را به او رساند و لگام اسبش را گرفت و از او خواهش كرد چخماق و سنگش را براي روشن كردن چپقش به او بدهد. سوار در حالي كه با تعجب سراپاي مرد را نگاه ميكرد از او پرسيد: «به چه علت از اهل ده كه احتمالا همهشان آتش دارند سنگ و چخماق يا آتش نگرفتهاي و به رهگذر ناشناسي پناه آوردهاي؟»...
نويسنده | بهزاد قلاني |
قطع | رحلي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 16 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 21.2 * 0.1 * 28.4 |
وزن | 82 |
سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است