به كوچه بعدي كه پيچيديم، من حسابي دمغ و پكر بودم و كفرم از دست بابام دراومده بود. و ويرم گرفته بود كه سر به سرش بذارم و حرصشو در بيارم و تن و بدنشو بلرزونم. بابام آدم كله شقي بود، انصاف نداشت، حساب هيچچي رو نميكرد، هميشه به فكر خودش بود. تا ميتونست راه ميرفت، كوچه پس كوچههاي خلوتتر و دوست داشت، در خانههاي خالي را ميزد، از خيابانهاي شلوغ ميترسيد، از جاهاي ديدني فراري بود.
نويسنده | غلامحسين ساعدي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 104 |
نوبت چاپ | 4 |
ابعاد | 14.5 * 0.6 * 21.5 |
وزن | 100 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است