حرفها و مهربانياش ديگر واقعي نبود. ميدانستم ميخواهد آرام آرام از زندگيام بيرون برود. به همين خاطر ديگر پاپيچش نشدم! ديگر ياد گرفته بودم كه عشق تحميل خود به ديگران نيست. ياد گرفته بودم كسي كه براي رفتن آمده ميرود و كسي كه ميخواهد برود هر طور شده ميرود. هر چه درها را به رويش ببندي و هر چه بهانه بياوري كاري از پيش نميبري. فقط ممكن است رفتنش را به تعويق بيندازي. سعي كردم منطقي باشم. دل كندن از او برايم بسيار سخت و دردآور بود اما بايد اين كار را ميكردم. محبوبه كه يك دفعه با تمام وجود پا به درونم گذاشته بود حالا ميخواست ذره ذره و به تدريج از درونم بيرون برود. علاجي نداشتم گذاشتم كارش را بكند. گذاشتم چشمهايش از چشمهايم برود. دستهايش از دستهايم...
نويسنده | رسول يونان |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 264 |
نوبت چاپ | 4 |
ابعاد | 14.3 * 1.5 * 20.6 |
وزن | 225 |
سال چاپ | 1399 |
هنوز نظري ثبت نشده است