چند روز بعد، جسد ورم كرده پدر از دريا بالا ميآيد و خانه به دوشي شروع ميشود. عمويت، السنو، ميرود آبادان تو شركت نفت كار پيدا ميكند، تو و مادر هم ميرويد. تازه پا به راه شدهاي، و مادر شبها باقلا پخت ميكند و صبح توي خيابان ميفروشد. نگاه دريده شاگرد شوفرها را ميبيني كه از چاك پيراهن مادر ميرود پايين. يا وقتي ميخواهند يك قراني را بهش بدهند دستش را فشار ميدهند و زير لب چيزي ميگويند و مادر، رو ناچاري، از جلو قهوهخانه بلند ميشود ميرود جاي ديگر. اما كجا؟ هر جا برود لاشخورها نشستهاند. دوره چاقو و پنجه بكس است، دوره لاتها و غورهها و فرنگيهاي مست...
نويسنده | محمدرضا صفدري |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 192 |
نوبت چاپ | 3 |
ابعاد | 14.5 * 1.3 * 21.3 |
وزن | 194 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است