خازن ميآمد و ميگفت:
ـ قهرمان بازي را بگذار كنار. پدرت را در ميآورند. اينجا جايي است كه ايمان فلك رفته به باد.
با وجودي كه ماهها در حجرهام تمرين ميكردم كه از دشنام و تحقير و ضرب و شتم خم به ابرو نياورم، روزي تاب نياوردم. تف به صورت او انداختم. به او گفتم:
ـ بيناموس!
اين اسمي بود كه فتنه به او داده بود. درباره آن هيچ فكر نكرده بودم. اين لقب ناگهان از دهان من پريد. از جا در رفت و جواب داد:
ـ مگر زنت را... بودم كه به من بيناموس ميگوئي.
نويسنده | بزرگ علوي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 192 |
نوبت چاپ | 7 |
ابعاد | 21.5 * 0.8 * 14.5 |
وزن | 195 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است