« حلقهاي از مويم را دور چشمها، گردن، سينه، بازو و پاهايت ميپيچم و گره كوري ميزنم و تو را روبهرويم مينشانم. از حالا به بعد نه ميتواني به خوابم بيايي و نه به خيالم. ديگر تمام شد... کامواي مشکيي را به نماد حلقهاي از مويت دور سرت ميپيچم و گرهي ميزنم. دگمهاي را به رنگ دگمهي پيراهنت با دو کوک درشت به سجاف لباسَت ميدوزم و نخ را با دندان ميکَنَم. از اين که اينقدر نزديکت شدم که ناراحت نشدي، شدي؟ تو که از اول هم بَدَت نميآمد. اين من بودم که جنبه نداشتم.
گفتم كه احتياجي به خنجر يا چاقو نيست. گرچه احساس ميكنم براي تمام كردن تو به هيچ يك از اينها احتياح ندارم. تو تمام شدهاي سامان تو خيلي وقت است تمام شدهاي. . .
نويسنده | آذردخت بهرامي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 312 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 1.6 * 21.2 |
وزن | 350 |
سال چاپ | 1393 |
هنوز نظري ثبت نشده است