[پرده باز ميشود: نور ميآيد. يكي از پاركهاي نيويورك را ميبينيم كه معمولا بيخان و مانها در آن اطراق ميكنند. چند نيمكت، مقدار زيادي زباله، چند پيت حلبي، يك فشاري آبخوري، يك بوته، و چند تائي جعبه كه زايدههاي روكش پلاستيكيشان در نسيم غروب تكان تكان ميخورند. يكي از نيمكتها كه زير درخت خشكشدهي بيبرگي است، از تلي ژندهپاره و روزنامه و كيسههاي پلاستيك پوشيده شده است. آنيتا وارد ميشود. حدود سيو پنج سال دارد و به نظر ميرسد زندگي رمقاش را كشيده است. يك يا دو پالتوي رنگارنگ به تن دارد كه تا نوك پايش ميرسند؛ كلاهي سرش است كه گوشوارههاي آن گوشهايش را به طور كامل نميپوشانند؛ كفشهاي مردانه به پا و دستكشهائي بدون انگشت به دست دارد. چرخ خريدي را هل ميدهد كه پر از كيسههاي پلاستيكي حاوي پارچه و لباس است. روي كيسهها تلفني صورتي رنگ قرار دارد. عرض صحنه را به سرعت طي ميكند. پيداست سخت در جستجوي كسيست. سپس، از صحنه بيرون ميرود. پليس وارد ميشود. به پيش صحنه ميآيد. بسيار خوشرو به تماشاگران لبخند ميزند.]
زبان | فارسي |
نويسنده | يانوش گلوواتسكي |
مترجم | حسن ملكي |
سال چاپ | 1388 |
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 88 |
قطع | پالتويي |
ابعاد | 11 * 0.3 * 19 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 70 |
هنوز نظري ثبت نشده است