سوز سردي ميآمد، باد نرم و يخزدهاي روي قبرها ميوزيد. شب پيش گردي از برف روي قبرها و درخچهها نشسته بود. مادر توي مقبره خصوصي روي منقل خاكه زغال خم شده بود و با چشمهاي از حال رفته قبرستان را نگاه ميكرد كه خلوت بود، سوت و كور بود. در دوردست شهر را نگاه ميكرد كه خلوت بود، سوت و كور بود. در دوردست شهر را ميديد كه خوابيده بود، با خودش حرف ميزد: هيچكس نميآيد، هيچكس نميآيد كه به مردهاش سر بزند.
نويسنده | هوشنگ مرادي كرماني |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 104 |
نوبت چاپ | 14 |
ابعاد | 14.5 * 0.6 * 21 |
وزن | 125 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است