در مثل درهاي معمولي باز نشد. شبح عبوسي بازش كرد. آرام اما كامل. انگار ميخواست فضاي تاريك و خالي زندگي را نشانم بدهد. جوري نگاهم كرد كه آنجا بودنم بيمعنيترين كار دنيا به نظر ميآمد. از فرزانه گفتم و اين كه براي كار آمدهام، و كمي عقب رفتم. شبح از در جدا شد و رفت داخل. راهرو تاريك و باريكي بود. فكر كردم اگر پايم را بگذارم تو، چند خفاش بالاي سرم جيغ ميكشند ميپرند اين طرف آن طرف و كلهام به يكي از تار عنكبوتهاي غولآسا گير ميكند. به سرم زد در را ببندم و برگردم. اما اين كار را نكردم. آدمش نبودم. كاري را كه شروع ميكردم تا ته ميرفتم...
| نويسنده | فريبا وفي |
| قطع | رقعي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 108 |
| نوبت چاپ | 7 |
| ابعاد | 14 * 0.5 * 21.5 |
| وزن | 125 |
| سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است