باكره: (پارچه را از دست پسر بيرون ميكشد.) من هر وقت بخوام ميميرم حتي اگه گلدوزي اين پارچه تموم نشه و مجبور شي همينطور نصفه كاره بندازيش روم.
پسر: ميخواي تنها بمونم؟
باكره: فقط ميخوام كسي رو كه اين همه سال توي گوشم حرف زده ببينم.
پسر: اگر بري من از كي پيكره بتراشم؟
باكره: يه چيز ديگر بتراش، تا من برگردم.
پسر: يه پيكره عين پيكره كبير ميتراشم.
باكره: نه، نه! روانداز مجسمه رو بر نميداريها!
پسر: پس يه درخت بكش.
باكره: آخرين درختي كه ديدم، يه كارگر خوشهيكل، ننوش رو بهش بسته بود. رفته بودم نخ گلدوزي براي لباس عروسيم بخرم، آدمهاي بيملاحظهايان.
| نويسنده | مسعود دلخواه و ديگران |
| قطع | رقعي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 248 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14 * 1.2 * 21.5 |
| وزن | 225 |
| سال چاپ | 1387 |
هنوز نظري ثبت نشده است