زني پس از جنگ بوسني و هرزگووين، به علت آنچه بارها و بارها براي وي اتفاق افتاده، دچار بيماري رواني شده و با هيچكس سخن نميگويد. روانپزشك وي كه براي مطالعه از آمريكا به آن منطقه اعزام شده، تمام نيروي خويش را براي بازگرداندن «دورا» به زندگي به كار ميگيرد و سعي دارد جلوي تصميم او مبني بر از بين بردن كودك درونش را بگيرد. دورا چون پدر كودكش را نميشناسد و دنيا را مكاني پر از وحشت ميداند، حاضر به نگهداري او نيست. «كيت» از ترسها و زجرهاي زندگي و كارش با دورا سخن ميگويد و او را به اميدواري تشويق ميكند. او چند ماه پس از پايان ماموريتش و بازگشت به وطن نامهاي از دورا دريافت ميكند كه در آن مژده داده كودكش را با اميدواري نگاه داشته و به دنيا خواهد آورد. نمايشنام? حاضر در سي صحنه و با حضور دو شخصيت زن قابل اجراست.