رمان «هنوز نمرده‌ام» نوشته‌ي هالي جکسون درباره‌ي زني به نام «جت ميسون» است که در ?? سالگي پس از چند سال زندگي در شهر، به خانه‌ي پدري‌اش در يکي از شهرهاي کوچک ورمانت برمي‌گردد. در شب هالووين، جت مورد حمله‌ي فردي ناشناس قرار مي‌گيرد و از اين حادثه جان سالم به در مي‌برد، اما آسيب مغزي شديدي مي‌بيند. پزشکان به او اطلاع مي‌دهند که در مغزش آنوريسمي وجود دارد که احتمال دارد ظرف يک هفته منجر به مرگش شود. خانواده از او مي‌خواهند جراحي کند، اما جت تصميم مي‌گيرد باقي‌مانده‌ي زمانش را صرف کشف حقيقت درباره‌ي اين حمله کند. او در طول اين هفته‌ي کوتاه، با زندگي گذشته‌اش روبه‌رو مي‌شود و به بازنگري روابطش با اطرافيان مي‌پردازد. جت از نو با والدينش، برادرش، دوست‌دختر سابق او و دوست دوران کودکي‌اش، بيلي، ارتباط برقرار مي‌کند. هرچه بيشتر در گذشته کندوکاو مي‌کند، بيشتر به اين نتيجه مي‌رسد که اطرافيانش چيزهايي را از او پنهان کرده‌اند و شايد انگيزه‌هايي داشته‌اند که با حادثه‌ي شب هالووين بي‌ارتباط نيست. فضاي شهر کوچک، سکوت اطرافيان و سردي روابط خانوادگي، باعث مي‌شود جت به تدريج از هرکسي مشکوک شود. در همين زمان، وضعيت جسمي و رواني او رو به وخامت مي‌رود. اختلال در حافظه، سردردهاي شديد و هذيان‌هاي لحظه‌اي باعث مي‌شود که گاهي مرز ميان واقعيت و خيال را از دست بدهد. با پيشرفت جست‌وجويش، رازهايي از گذشته‌ي خانواده‌ي ميسن و روابط ميان افراد شهر فاش مي‌شود که تصوير تازه‌اي از زندگي جت و گذشته‌ي پدرش به دست مي‌دهد. در نهايت جت با واقعيت‌هايي روبه‌رو مي‌شود که نه‌فقط به حادثه‌ي حمله، بلکه به هويت خودش و جايگاهش در خانواده مربوط‌اند.