| حداقل ميشد احوالم خوب باشد. چرا خوب نيست؟ نه بيحوصلهام و نه ترسيدهام. دردي ندارم. چيزي آزارم نميدهد. انگار در يکآن آدم ديگري ميشوم. بعد دوباره: درد و ناراحتي برميگردد. بله، خودم هستم. ميبينيد: همه زندگيام همين بوده!... هيچوقت هم خوشحال نبودهام! هيچوقت! خوشحال نبودهام! در آن احوالي نبودهام که مردم اسمش را ميگذارند خوشحالي. چون اشتياق بيحدوحصرم به غيرمعمولي بودن، عجيب بودن، خاص بودن و دستنيافتني بودن، اين اشتياق همهجا مثل خوره به جانم ميافتاد و همهچيز را خراب ميکرد، تا جايي که روحم در عذاب بود... فکرش را بکنيد چه وضعيتي ميشود، وقتي خودت را مثل يک کتاب باز ميکني و همهجا غلطهاي چاپي ميبيني، غلط پشت غلط، تمام صفحات پر از اين اشتباهاتاند!
| يخبندانِ برنهارت اثري است با اصالت و غرابتي خيرهکننده، سقوطي هولناک به اعماق روح انسان. (هارولد بلوم)
نويسنده | توماس برنهارت |
قطع | رقعي |
مترجم | زينب آرمند |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 360 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 15.5 * 21.5 * 1.5 |
وزن | 420 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است