چطور ميشود شر و مجريان آن را در فضاي فردمحورِ غيرقابلدرکِ دنياي مدرن شناسايي کرد؟ اين سؤال آزاردهنده مرا به نوشتن «آزمايش» وا داشت. در ابتدا آن را به اين نيت نوشتم که ديالوگهاي متن، در هر خط، بين چند بازيگر تقسيم شود، اما در بازههاي زماني مختلف، به صورت تکگويي بهوسيل? بازيگرهاي مختلف اجرا شدند. جرقة اولية نگارش استخر (خالي) نيز از چند عکسي که از عکاس امريکايي، نان گلدينگ، به من نشان دادند، شکل گرفت. عکسها آنقدر مرا مجذوب خود کرد که وارد مکاشفهاي در باب ذات مخرب دوستي و ارتباط بين بيماري و هنر شدم. «بالهات رو باز کردي و بالاي سرمون پرواز کردي. مشکلي نيست. سعيت رو کردي، دست مريزاد براي اين تلاش. اما فکر کردي به همين ختم ميشه؟ تو ابرها پرواز کني و زندگيهاي شهريمون رو از اون بالا تماشا کني؟ واقعاً فکر کردي به همين ختم ميشه؟ معلومه که به اين ختم نميشه. حالا هم که با مخ اومدي زمين. درد نداره، مگه نه؟ ميفهمم. درد داره.»
| نويسنده | مارك ريونهيل |
| قطع | جيبي |
| مترجم | حميد دشتي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 76 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 13 * 14 * 0.2 |
| وزن | 95 |
| سال چاپ | 1404 |
هنوز نظري ثبت نشده است