دالاني بود که باريک و باريکتر ميشد، بدون هيچ راه خروجي. نميتوانست از آن بگذرد. ديگران، که وقت بيشتري داشتند، ميتوانستند. او نميتوانست. در عشق راه برگشتي وجود نداشت. هيچوقت نميشد دوباره شروع کرد. چيزي که اتفاق افتاده بود که در گوشت و خون باقي ميماند. کلرفاي نميتوانست کنار او ديگر هيچوقت مثل قبل شود. کنار هر زن ديگري ميتوانست، ولي کنار او نه. چيزي را که بين آنها گذشته بود نميشد به عقب برگرداند، مثل زمان. هيچ ايثاري، هيچ اشتياقي و هيچ حسننيتي توان اين کار را نداشت. اين قانون غمانگيز و غيرقابل اغماضي بود. ليليان آن را ميشناخت، براي همين ميخواست برود. بقيه? زندگياش تمام زندگياش بود؛ در زندگي کلرفاي فقط يک بخش خيلي کوچک بود. اريش ماريا رمارک در اين عاشقانه? تلخ و شيرين قصه دو آدمي را روايت ميکند که روزها و روزگارشان با مرگ تنيده شده، اما قمار بزرگ آنها زندگي است...
نويسنده | اريش ماريا رمارك |
قطع | رقعي |
مترجم | اژدر انگشتري |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 360 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2.2 |
وزن | 420 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است