به شوري که برخي هنرمندان تئاتر را بههم پيوند ميدهد و انديشههايي را به عمل درميآورد که انسانهاي تهي از شور آنها را اشتغالاتِ ذهنيِ چند مجنونِ منزوي ميدانند جز عشق چه نامي ميتوان نهاد؟ آيا اين قصهي عشق بين سولرژيتسکي و استانيسلاوسکي نبود؟ و واختانگوف؟ آيا اين داستان واقعي عشقي پُرغوغا و بدشگون نبود که به رابطهي بين استانيسلاوسکي و ميرهولد دامن زد؟ يا بين آيزنشتاين و ميرهولد؟ امروز عشق پُرشور را فقط در يک بعد ميبينند و آن بعدِ جنسي است. به ايندليل است که درک اصطلاحِ استاد، بهمعناي ژرفِ کلمه، عملاً غيرممکن است. فراتررفتن از امور آشکار و مفاهيمي همچون تأثير، روشها، اصلونسب، و وفاداري يا عدموفاداري کاري دشوار است. انگار استاد کسي نيست که خودش را آشکار ميکند، صرفاً براي اينکه از ميان برخيزد. انگار کار او فقط آموزش و اغواست، بهجاي اينکه مقدمهي زايمانِ دشوارِ کشف خلاقيت و فرديتِ فرد بيهيچ آهونالهاي باشد.
نويسنده | يوجينيو باربا |
قطع | رقعي |
مترجم | يدالله عباسي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 264 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * |
وزن | 300 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است