کي بود که اين فيلم را ميديديم؟ بيش از نيمقرن پيش بود، شصت و اند سالي پيش بود. بايد در اولين سال زبان خارجي که چند مثقالي از آن را ميدانستم که معني آن يک جمله را از سرتاسر فيلم فهميدم و چه حظّي بردم که فهميدم: «باور ندارد چشم من آنچه را که ميبينم…» و چه همه حرف بود در اين يک جمله آواز: «اين تويي در برابر من؟ خواب نميبينم؟ چرا من؟ چرا تو؟» چنان عميق نوشيدمش که حتي آهنگش در سرم مانده هنوز. زير تلّ عظيم و انبوه خاکستر عمر، بين همه معلوماتي که با قيف و چکش در کلّه ما سرازير و فروکردهاند، اين دانشِ عشق، همين خُرده ذرّهها فقط در ذهن ما مانده است. همه «دانش» ما از همين قبيل است.
عشق فقط…
| نويسنده | پرويز دوايي |
| قطع | رقعي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 87 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14.5 * 21.5 * 0.4 |
| وزن | 110 |
| سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است