حجازي به مهرباني بسيار از من سؤال ها پرسيد و بعد به پاداش در دفترم به رسم يادگار يا اندرز و عنايت دو سه سطري نوشت که نيمي از آن جور مي آمد به درک و خواست هاي من در آن زمان و نيم ديگرش در سال هايي که بعدها رسيد همساز شد با واقعيت هاي زندگاني آن روز و آن چناني که برايم به پيش آمد حجازي نوشت رنج) نداشتن از رنج داشتن کمتر است و همچنين نوشت نيکي کنيد به شرط آن که ندانند که نيک ايد وگرنه نخواهند گذاشت که نيک بمانيد ما هم به حسب طبع و روندي که داشتيم تاجايي که در توان و فرصتمان بود چنان نيز ميکرديم و کرديم و نگذاشتيم که نگذارند و خود خودمان را نگاه داشتيم و اندرز او را تأييدي شناختيم بر نوع خِرَد نيکخواه و شکيبا و رفتار قانع و نرمي که به پايداري و از اصرار در درستي و حفظ صفاي صاف و مستقيم جور ديگري به ديد و درک ديگران نسنجنده مي رسيد و نزدشان زبر و سخت مي نمود و ربط و نگاهش به روحيه و رفتارهاي خلق روزگار نمي خورد و در آن ميل چاره يي جستن براي زندگاني مردم زيادتر بود تا کارآيي اش در چاره يي کردن ... شايد کسان ديگر اين سنخ فکر را قبول نداشته باشند نداشته باشند چه پروا؟ آدم وقتي که فکر مي کند براي رد و قبول کسان ديگر نيست رد و ،قبول بعد مي آيد که داوري در آن ها هم بعد مي آيد اما اول فکر بايد کرد فکري که من الان مي کنم در اين زمينه همان فکر تمام سال هاي کار من بوده است آدم را سر دوراهي ها روي دوراهي اساسي تاريخ روي دوراهي رشد و غم و سياست و دعواي سرنوشتي و تحول انسان و اجتماع و عشق و شادي و تنهائي جست و جو کردن ديدن به کار گرفتن .... من كارهايم را به حساب نفس کشيدن خودم مي گذارم اگر هم که مي جنگم نفس کشيدن من است اين جنگ چون اين منم که نفس مي کشم نفس را اين جور کشيده ام به هدف در افتادن با زشتي هايي و جهل هايي که در جامعه ام هست قاضي و داور کارم در اين نفس کشيدنم که مرهون هيچ کسي نيستم و توقعي هم از هيچ کس ندارم خودم هستم افسار فکر و کار و زحمت و عشق و توانايي ام را نه به دست دستگاه مي سپارم نه به دست چهارتا جرتغوز که مي دانم به قدر بز نمي فهمند اما هر چه حجم دارند پر از نفهمي و محروميت و خودپسندي و احتياج به خودنمايي بي توجيه و پرت خودشان است.
نويسنده | ابراهيم گلستان |
قطع | رقعي |
نوع جلد | گالينگور |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 580 |
ابعاد | * * |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است