اما راه بازگشت هم برايم وجود ندارد. اعتراف به اين که وقت را هدر داده و بي راهه رفته ام، برايم تحمل ناپذير است. چي؟ در اين زندگي کوتاه و شتاب زده و در برگيرنده ناله اي بي شکيب از پله ها پايين بروم؟ اين کار غير ممکن است. مدت زماني که فرصت داري، آن چنان کوتاه است که اگر ثانيه اي از آن را از دست بدهي، سراسر زندگي ات را باخته اي، زيرا طول زندگي تو به اندازه همان اندک زماني است که از دست مي دهي. بنابراين چون راهي را شروع کردي، آن را به پايان برسان. مطمئن باش که برد با تو بوده است. خطري تو را تهديد نمي کند.
البته احتمال دارد که در پايان راه سقوط کني! اما اگر پس از اولين گام بازگردي و از پله ها سرازير شوي، آنگاه در آغاز راه سقوط کرده اي، آن هم به طور يقين، پس در صورتي که چيزي در اين راهروها پيدا نکردي، اشکوب هاي ديگري هم وجود دارند. اگر در طبقه هاي بالاتر هم چيزي نيافتي، قطع اميد مکن، از پله هاي تازه بالا برو، تا زماني که از بالا رفتن باز نايستاده اي، پله ها هم پايان نمي گيرند. زير پاهاي صعود کننده ات، پله ها هم به سمت بالا زياد مي شوند.
از داستان «وکيل مدافع» اثر فرانتس کافکا
نويسنده | نويسندگان آلماني |
قطع | رقعي |
مترجم | مهدي زمانيان |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 102 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | * * |
سال چاپ | 1402 |
هنوز نظري ثبت نشده است