ما انسانها وجود داريم بيآنکه اين بودن نتيجهي تصميم خودمان باشد -چشم باز کرديم و ديديم که در اين جهانيم. و هميشه نيز با اين پرسشهاي بنيادين مواجه بودهايم که ما کيستيم و اين جهان چيست. عقل بسيار به ياريمان آمده اما گرههاي ناگشوده همچنان بسيارند. آنگاه که عقل و حواس درميمانند، ايمان راهگشا به نظر ميآيد، اما ايمان از جنس شناخت نيست. براين مگي گرچه با جسارت اين ادعا را مطرح ميکند که ما راهي براي شناخت سرشت خويش نداريم، اما با بياني شيوا و کلامي گيرا ترغيبمان ميکند از آن چيزهايي که ميتوانيم بشناسيم نقشهاي ترسيم کنيم تا به حد و مرز چيزهايي پي ببريم که برايمانمعنا دارند؛ چرا که يک دنيا تفاوت است ميان گمشدن در روشنايي روز و گمشدن در تاريکي. او در اين کتاب از آموزگاران فلسفي خود -لاک، هيوم، کانت و ديگران- ياد ميکند و سابقهي اين نوع نگاه را در انديشهي اين فيلسوفان پي ميگيرد.
نويسنده | برايان مگي |
قطع | رقعي |
مترجم | ماني صالحي علامه |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 136 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 0.9 |
وزن | 150 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است