معناي برج بابل سرشار از تناقضهاست و نخستين تناقضش همين فرمي است که براي روايتش برگزيده؛ شبکهاي درهمتنيده از قصهها که در قالب داستاني بلند روايت ميشوند. قهرمانانش نيز؛ پدري که پدر بودن را ميشناسد اما خستهتر از اين حرفهاست و منجياي که قرار است سوار پر سيمرغ به نجات و انتقام بيايد اما کارهاي مهمتري دارد.
اگر به يک معنا، قرار قصه بر آن است که زبان گوياي زمانهاش باشد، معناي برج بابل آينهاي است درخشان که پس و پشتهاي روزگارش را نيز مينماياند.
فرو ريختن برج بابل چيزي بود که اتفاق ميافتاد، مثل همهگيري بيماري ريوي که پيشبينياش کرده بودند. وقتي سلطان شهر، چون سلطان است و دارنده? شهر، ترسو ميشود، و وقتي ترسو ميشود احمق ميشود، و وقتي احمق بشود ممکن است خودش به دست خودش، خودش را نابود کند و کسي احمقتر از او به جايش بنشــيند و دستــور به ساختن بـرج بابـل دهد. وقتـي بـرج ساختـه شـود بالاخره يـک روز فرو خواهد ريخت.
نويسنده | امير خداوردي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 128 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 13.5 * 20.5 * 0.7 |
وزن | 125 |
سال چاپ | 1401 |
هنوز نظري ثبت نشده است