گدازههاي عشق، و غيره...
شمال را حس ميکني، جذبت ميکند، پايبندت ميکند. هرچه تو از جاذبهاش بگريزي، نيرويي نامرئي باز تو را به سويش ميکشاند: مثل قطرههاي باران به زمين، مثل سوزن به آهنربا، مثل خون به خون، مثل تن به تن. در کدام لحظه خاص بود که نگاه جادويي و افسونگر شمال با چشمان پُرجذبه دريا در هم گره خورد؟ چقدر طول کشيد تا نيروي عشق پيامش را بفرستد؟ چقدر طول کشيد تا پاسخ لازم را بگيرد؟ مسلماً همهچيز با يک نگاه آغاز شد، نگاه آغازين، نگاهي که راه را براي دو دلداده هموار کرد، طوري که بارها و بارها اين راه را پيمودند.
اگر زنان دروازههاي اين جهان را به روي انسانها ميگشايند، اين يعني در جهان پس از اين نيز اين کار را خواهند کرد؟ کدام قابله ما را به هنگام ورود به جهانِ ديگر ياري خواهد کرد؟ «ناگهان هوس» رماني است غني از استعاره و انباشته از جادو. قهرمان داستانْ خوبيلوي تلگرافچي است. او با اين عطيه به دنيا آمده که ميتواند احساسات حقيقي و نهاني ديگران را بشنود. زندگي او يکباره دستخوش دگرگوني ميشود: به لوچا، دختر زيباي خانوادهاي ثروتمند، دل ميبازد؛ دختر پول را لازمه سعادت ميداند و خوبيلوي ندار عشق و تمنا را. با اين حال، اشتياقشان به هم سبب ميشود کنار يکديگر زندگي شادمانهاي بسازند، تا آنکه رخدادي هولناک بهتلخي جدايشان ميکند.
«ناگهان هوس» داستان زندگي مردي است که شادي و نور را به زندگي تمام افرادي که کنارش هستند ميبخشد اما خود نميتواند خوشبخت باشد، داستان مردي که با لبخند بر لبانش قدم به دنيا ميگذارد نه با گريه و اشک بر چشمانش، داستان رازهايي که ميتوانند جريان زندگي را تا ابد تغيير بدهند. داستانِ لحظات که گدازاني که براي مواجهه با آنها بايد تمام زندگي را به ياري طلبيد.
نويسنده | لائورا اسكيول |
قطع | رقعي |
مترجم | آذر عاليپور |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 176 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 13 * 19.5 * 1 |
وزن | 150 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است