داستانهايي که سامبرا مينويسد کوتاه و کم حجماند. شيوه داستاننويسي او هم همين گونه است، موجز اما صريح. ايده را يک راست روي کاغذ سرازير ميکند و حالا وظيفه خواننده است که سهمش را از اين کلام موجز بردارد يا برندارد. اين ويژگي در نثر او نيز بازتاب دارد. گويي خواننده رو به رويش نشسته باشد و با هم مشغول گپ و گفت باشند، بدون زبان بازي شبيه آنچه که در زبان زندگي روزمره جريان دارد.
چرا بايد سراغ چيزي يا کسي رفت وقتي قرار نيست زندگيمان را دگرگون کند؟ اين سوالي است که در طول اين دو داستان سامبرا از ما ميپرسد. محور اولي ادبيات است و دومي سيگار؛ دو عنصري که فراي سودمندي يا ضررشان مثل لنگري انسان را از ملال و سرخوردگي به چيزي متصل ميکند. هر دوي آنها بخشي از تنهايي انسان و فراي مصلحت و زندگي روزمرهاند، خاطرههايي ميسازند و يادهايي را تا ابد زنده نگه ميدارند. «سيگارها علائم سجاوندي زندگياند.» ميتوان اين نکته را درباره ادبيات هم به کار برد سيگار و ادبيات مکثهايياند که زندگي روزمره را تحملپذير و شورمندتر ميکنند.
قطع | جيبي |
نويسنده | الخاندرو سامبرا |
مترجم | نيكزاد نورپناه |
نوع جلد | شوميز |
تعداد صفحات | 96 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | * * |
وزن | 120 |
سال چاپ | 1403 |
هنوز نظري ثبت نشده است