دو ساعت است نشستهام روي نيمكت پارك و به يك جمله فكر ميكنم.
مامان بعدازظهر با يك سيني كه دو تا چاي و يك كلوچه توش بود وارد اتاقم شد. آمد كنارم، روي تخت نشست. از چشمهايش، كه گاه زل ميزدند به من و گاه سرگردان اين طرف و آن طرف را نگاه ميكردند، معلوم بود ميخواهد چيزي بگويد.
سكوت كردم و منتظر ماندم حرف بزند. مامان انگار هزار ساعت به گفتن همين يك جمله فكر كرده باشد، گفت: حالا تو واقعا با ازدواج من مخالفي؟
| نويسنده | هادي خورشاهيان |
| قطع | رقعي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 120 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14 * 0.6 * 18.4 |
| وزن | 122 |
| سال چاپ | 93 |
هنوز نظري ثبت نشده است