مرد نشسته بود و رويا ميبافت براي دخترش كه مات نگاهش ميكرد و از قهرمانيهاي مرد لذت ميبرد و هر لحظه ميخواست فنجان چاي مرد را چند باره پر كند. مرد مانده بود آنجا كه قهرمانش را در يك تظاهرات باشكوه جلو صف ميفرستاد به مسلخ.
دخترك با هيجان پرسيد، اين چرا رفته بود اول صف؟
- چون خيلي دلش ميخواست از اولينها باشد.
- عين قوچ، كه جلو گله ميرود.
نويسنده | عليمراد فدايينيا |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 128 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21 * 0.9 |
وزن | 200 |
سال چاپ | 1400 |
هنوز نظري ثبت نشده است