مردم از ديدنش ميترسند. از سر راهش كنار ميكشند. نگاهشان را ميدزدند. مردم سرمازده و كبود. توي سرماي زير صفر بچههايي را ميبيند كه روي پشتبامها كنار سگي ايستادهاند و زل زدهاند به او. با يك تا پيرهن كثيف پارچهاي. لباس، چسب تنشان شده و لرزيدنشان از پشت پارچههاي چرك گرفته پيداست. سگها هم پارس ميكنند. هر وقت كه ميآيد لاجان پارس سگها همهجا را ميگيرد. انگار كه گرگ ديده باشند زوزه ميكشند ولي جرئت ندارند نزديكش شوند. روي پشت بامها يا كنار ديوارها ميايستند و از دور پارس ميكنند. گاهي ميايستد زل ميزند به سگي كه آروارههايش را با غيظ به هم ميكوبد. سگ سرجاش ميايستد. بزاقش از گوشه آروارهها ميريزد پايين. كمي بعد آرام ميشود. زوزه خفيفي ميكشد. دوري ميزند و از سر راهش كنار ميرود.
نويسنده | پيمان اسماعيلي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 232 |
نوبت چاپ | 4 |
ابعاد | 14.5 * 1.4 * 21.2 |
وزن | 209 |
سال چاپ | 1398 |
هنوز نظري ثبت نشده است