زنگ بالاي در صدا كرد. حبيب، چاي خشك توي دهانش ميريخت. بلند شدم و رفتم دم در. مامور با تحكم پرسيد: «اينجا چي كار ميكني؟»
ـ نگهبانم.
ـ اين پسره پيش شما كار ميكنه؟
ـ كارت اقامتم را گرفته بودم جلوي سينهام. سربازي پشت فرمان بود و داشت سر و ته ميكرد. دستهاي ناصر را از پشت، دستبند زده بودند. يك لنگه شلوار سه خطش سريده بود پايين و آن يكي تا ساقش بالا بود. نگاهش پر از التماس و خواهش بود. رو كردم به مامور:
ـ تا حالا نديدمش.
...
نويسنده | كيوان صادقي |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 176 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.1 * 1.1 * 20.4 |
وزن | 153 |
سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است