در هتل، در پذيرش هتل، باب بيزلي در كنار بار ايستاده بود. تنها ايستاده بود كه بيل شنكلي را ديد. شنكلي هم تنها ايستاده بود و بعد به سوي باب آمد. با او دست داد و گفت تبريك ميگويم باب. نميشد كه برايت از اين خوشحالتر باشم. باب گفت ممنون بيل. بيل گفت بعد از اينكه جاك استاين با سلتيك قهرمان اروپا شد،به او گفتم حالا ناميرايي، اما تو سه بار قهرمان اروپا شدي، سه بار لعنتي. پس تو هم ناميرايي باب. چيزي بيش از آن. باب سرش را تكان داد و گفت نه بيل. تنها يك نفر در آنفيلد هست كه هرگز نميميرد و آن فرد تويي. آن مرد تو خواهي بود. چون هيچكدام از اين جامها، بدون تو اتفاق نميافتادند. همه آنها را به خاطر داريم. بيل گفت اين مهرياني تو را نشان ميدهد باب. اما ميدانم كه ناميرا نيستم. ميدانم كه خواهم مرد.
نويسنده | ديويد پيس |
قطع | رقعي |
مترجم | علي اميريفر |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 700 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.6 * 4 * 21.5 |
وزن | 672 |
سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است