مردي دم در ظاهر شد. تيشرت و کفش ورزشي به تن داشت. به نظر ميرسيد از خواب عصرگاهي بيدارش کردهام. از او پرسيدم: «ببخشيد مزاحم شدم. اين گربه مال شماست؟» کمي عصبي بود و نگاهم ميکرد. تام زنجبيلي مثل توپ خودش را روي تشک جمع کرده بود. قبل از اينکه به پايين نگاه کند و تام را ببيند، گفت: «کدوم گربه؟» و بعد شانهاي بالا انداخت و بياعتنا گفت: «اوه نه، هيچ ربطي به من نداره، رفيق. اون هر روز اونجاست.»
دوباره نگاه بياعتنايش را حس کردم. بوي غذا و يا چيز ديگري ميآمد. در را محکم بست. به تام گفتم: «با من ميآي؟» بيسکوييتهايي را که قبلاً برايش خريده بودم نشانش دادم. او بلافاصله چهاردستوپا بلند شد و دنبالم آمد. ديدم که پاي عقباش به طرز ناخوشايندي ميلنگد. از پلهها بالا رفتيم و داخل آپارتمان شديم...
نويسنده | جيمز بوون |
قطع | رقعي |
مترجم | فريبرز رستمپور |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 198 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 1.2 |
وزن | 230 |
سال چاپ | 1404 |
هنوز نظري ثبت نشده است