قمر بغض ميكند. موهاي آشفته سياهش از گوشه چارقد پيداست. اشكهايش ميريزد. ميگويد: «با اين ماهي كه به پيشونيم زدي، با اين ماه چكار كنم؟ مگه قرار نبود ديوزاد همه آرزوهاي منو برآورده كنه؟ من هر روز اومدم، گل سرشو آوردم، همچين و همچون كردم، خونه رو گلستون كردم، كه به آرزوهام برسم...»
ديوزاد سرش را بالا ميآورد و با پوزهي جلو آمده و چشمهاي گرد به قمر نگاه ميكند: «بيا ببوسمت!»
قمر داد ميزند: «چه فايده براي من داره! بوسه تو براي من چه فايدهاي داره؟ من پسرم رو ميخوام. پسرم... تو گفتي هر چي بخواي... هر آرزويي... همه اين مدت كتك خوردم از غلام، فرار كردم از ميون زبالهها، كه بيام ته اين چاه كارهاتو بكنم و تو فقط منو ميبوسي تا روي پيشوني من ماه در بياد. چه به درد من ميخوره...»
ديوزاد اشكهاي گردش ميچكد روي زمين و تقتق صدا ميدهد: «تقصير ما نيست قمر...»
نويسنده | ليلا راهدار |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 160 |
نوبت چاپ | 1 |
ابعاد | 14.3 * 1 * 21.4 |
وزن | 166 |
سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است