امان از گوزنها، سينما ركس و صداي ليك و سنج و دمامي كه بيگاه دست مرا ميگيرند و به گورستان آبادان ميبردند، گورستاني كه پر است از بوي ليك، گريه و چهرههايي كه زير لايهاي از اشك و گل برق ميزد. گورهاي بينام، اجساد سوخته بينام، گورهاي انفرادي، گروهي و دستهجمعي و زنان مويهگري كه جز زلف پريشان براي پنجههاي باد ندارند.
سنجها. امان... امان از دمامها و پدران و مادران و خواهراني كه خاك به خاك و گور به گور، دنبال ردي از سوخته خود بودند و نمييافتند. من با اين تصاوير پير شدم و هيچوقت فكر نميكردم كه چنين دنياي پس از شصت سالگيام را آشفته كنند كه پناه ببرم به كلماتي كه بوي خاكستر ميدهند و هميشه ميانديشيدم هرگز سراغ من و خوابهاي من نخواهند آمد.
| نويسنده | محمدرضا آريانفر |
| قطع | رقعي |
| نوع جلد | شوميز |
| زبان | فارسي |
| تعداد صفحات | 70 |
| نوبت چاپ | 1 |
| ابعاد | 14.5 * 0.4 * 21.5 |
| وزن | 94 |
| سال چاپ | 1397 |
هنوز نظري ثبت نشده است