زيارت.
سه بار از زير قرآن و آب و آرد رد شدم و در مرتبه سوم، قرآن را بوسيدم و به پيشاني نهادم و در ميان هوايي كه در اثر دميدن «آيةالكرسي»ها و «چهار قل»هاي نزديكانم، بوي مسجد و حرم از آن ميآمد ـ هواي حرمي كه دودِ پيهسوز و بوي تند شمعهاي پيهياش كم بود ـ و در ميان اشكهايي كه از چشم خواهران و برادر كوچكم روان بود، از در خانه بيرون آمدم. تا سرِ كوچه، هركه ميرسيد، از آشنا و غريبه، از اهل محل يا ديگران، همين كه ميفهميد به زيارت ميروم، از تهِ دل «التماس دعا» ميگفت و من مجبور بودم در جواب هر يك از اين مؤمنان تعارفي كنم و دستكم «محتاج به دعا»يي بگويم. بعضيها هم كه آشنايي بيشتري داشتند، تا در گوشم اذان نميگفتند و يكي دو آيه مأثوره در گوش راستم نميخواندند و دعاهاي مجرّب بدرقه راهم نميكردند، ممكن نبود دست از سرم بردارند...
نويسنده | جلال آلاحمد |
قطع | رقعي |
نوع جلد | شوميز |
زبان | فارسي |
تعداد صفحات | 64 |
نوبت چاپ | 3 |
ابعاد | 14.5 * 0.3 * 21 |
وزن | 87 |
سال چاپ | 1396 |
هنوز نظري ثبت نشده است